چه جوری بگم خدا جون از تو ممنونمممممم
سلام دوست جونا
ماههاست موفقیت ها ,حسرتها ,روزهای خوب و بدم رو با شما شریک بودم با دلی بی ریا و صمیمی براتون حرف زدم و الان میخوام از یکی از بهترین اتفاق زندگیم بهتون بگم تو این 28 سالی که زندگی کردم یه صفحه جدید برام باز میشه جدید و ساده ,گرم و صمیمی , اونطوری که باید باشه , مقدس ,چیزی که مراقبت ازش زحمت میخواد چیزی که با عشق و احترام بزرگ میشه و میشه خانواده ,مادر شدن هیجان زده ام , متعجبم خدا و قسمت و....و......و..........رو باور دارم بعضی وقتا حس میکنم همه دنیا تو دستای منه خدایاااا تو رو به خاطر این معجزه سپاس به خاطر اینهمه نعمت و این زندگی سپاس به خاطر پدر و مادر مهربونی که بهم دادی سپاس به خاطر همسری که هیچوقتتتتت و در هیچ شرایطی نذاشته اب تو دلم تکون بخوره سپاس,سپاس که تا امروز هیچوقتتتت نذاشتی حسرت بخورم دوستت دارم خدای مهربونم ممنونم بهترین بهترین هاااا درسته روزهایی سختی هم داشتم ولی وقتی تو برام خواستی حتما صلاحم بوده دوستای عزیز این روزها حس میکنم به خدا نزدیک ترم و دستم تو دست خداست دعام کنید که محتاج دعای تک تکتونم چون یکم لک بینی و خونریزی دارم برای همین صبر میکردم تا خطر رفع بشه و بعدا براتون بنویسم تا اینجا پر از خاطرات شیرین باشه و پست غمگینی نباشه ولی امروز فکر کردم حتی اگه بچه ام نمونه هم حتما مصلحت خدا بوده انکار نمیکنم که خیلییی ناراحت میشم ولی من هنوز خدا رو دارم و ازش میخوام هر چی صلاحمه همون بشه نه چیزی که میخوام میبوسمتون عاشقتم اسماتیز کوچولوی مامان
امیدوارم پاییز امسال مصادف با بهار آرزوهاییمان باشد.
راستی پاییزتونم با تاخیرر مبارک